الهی...

خداوند ستارالعیوب است...

ما چرا نباشیم؟

.

.

.

الهی...

پیر دردی کش ما گرچه ندارد زر و زور

خوش عطا بخش و خطا پوش خدایی دارد

...

الحمد لله رب العالمین


من اگر کامروا گشتم و خوش دل چه عجب

مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند


شیشه ای می شکند. . .

شیشه ای می شکند. . .

یک نفر می پرسد

چرا شیشه شکست؟

مادر می گوید:

شاید این رفع بلاست

یک نفر زمزمه کرد. . .

باد سرد وحشی

مثل یک کودک شیطان آمد

شیشه ی پنجره را زود شکست!

کاش امشب که دلم

مثل آن شیشه ی مغرور شکست

عابری خنده کنان می آمد. . .

تکه ای از آن برمی داشت

مرهمی بر دل تنگم می شد

اما امشب دیدم

هیچ کس هیچ نگفت

غصه ام را نشنید

از خودم می پرسم

آیا ارزش قلب من

از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟

دل من سخت شکست ، اما

هیچ کس هیچ نگفت

و نپرسید چرا ؟

می ترسم ولی ...

من می ترسم

من از شروع می ترسم

من از اینکه شرایط عوض بشه می ترسم

من از اینکه کسی رو دوست داشته باشم می ترسم

من از اینکه کسی من رو دوست داشته باشه می ترسم

من ار تنها موندن می ترسم

از تنهاتر شدن هم می ترسم

من از اعتماد کردن می ترسم 

من دوست دارم همه ی این چیزهایی که ازش می ترسم اتفاق بیافته

ولی از روبرو شدن می ترسم



خدایا توکل و اعتمادم به تو هست، از شکستن خسته ام ...


در شبستان به سر آورده و خورشید طلب
راه خورشیدی ما در دل شب می گذرد

من فکر می کنم بیشتر از اینکه دلیل برای غم و ناراحتی داشته باشیم ، دلیل برای شادی داریم

مطمئنم!