" او "

روز، هفته، ماه و حتی ماه ها گذشت... 

نمی دانم بر او چه گذشت ولی مرا به اعتماد نزدیک کرد  

و نیز آرامش

نمی دانم چون "او" هر لحظه باید به من ثابت می کرد واقعیت چیزی جز طعم تلخ نگاه من است 

چیزی جز ادامه راه گذشته و گذشتگان 

هر لحظه ثابت کردن، هر لحظه دفاع آسان نیست.

بر من اما چه گذشت؟ 

با بهتی همیشگی نگاه می کردم، ساده و صادقانه، از درک احساساتم ناتوانم

باور می کردم ...  

نگاهش را دوست می داشتم ... 

و طرح بیرنگ صداقتی که در صدایش جان می گرفت.

نمی دانم بر او چه گذشت اما ...  

او هم نمی داند. 


 دلتنگ و راضی 

شکر و سپاس خدا