بهار من

از پنجره بیرون رو نگاه می کنم و دارم فکر می کنم چطوری مطلبم رو شروع کنم، جالبه !

یک گنجشک خیس داره خودش رو به شاخه های درخت می زنه تا خشک بشه و من مثل همیشه از دیدن چنین صحنه هایی به وجد می یام.

یادش بخیر ، قران می خوندیم می رسیدیم به آیه هایی که خدا می گفت بعد از اینکه زمین خشک خشک شد و همه دیگه ازش نا امید شدن بارانی می فرسته که به وسیله اون زمین رو زنده می کنه و چنان گیاه هایی روییده میشه که کسی باورش نمیشه این همون زمینه...

من همیشه دلم می خواست زمین مرده ی دلم با بارون رحمت خدا زنده بشه ...

و الان دارم زنده شدن رو احساس می کنم و امیدوارم جوونه ها پا بگیرن ...

زنده شدن من هم به وسیله ی بارونی بود ...

الان تمام زندگی و آرامشم رو از همون بارون دارم ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد