دروست دارم گاهی مهمان ناخوانده ی غریبه ای شوم
او مرا به چای و ایوان سکوتش دعوت کند و خبرم دهد از عطر شب بوها
شاید بغضم راهی پیدا کرد و از یاس های باران خورده با او گفت