تبعید شده و دلتنگی هاش

تبعید شده و دلتنگی هاش...

من و دلتنگی هام 

اصلا نمی دونم این درسته که آدم دلش بگیره یا نه

شاید حتی دلش بخواد تنها باشه

تنهای تنها

نه اینکه تنهاست یا کسی رو نداره یا کسی رو دوست نداره

نه

فقط می خواد یه کمی با خودش خلوت کنه

یه کمی با خودش حرف بزنه، شاید آروم و شاید هم بلند بلند

ممکنه اصلا دلش بخواد بره بهشت زهرا بشینه فکر کنه

آخه کدوم اینا عجیبه؟

اگه عجیب نیست پس چرا قابل درک هم نیست؟

نمی دونم ، شاید این دلتنگی ها به خاطر همون تبعیده ...

شاید بعد اینکه خلوت کرد و با خودش حرف زد مخاطب اصلی حرفا خودش بیاد

حرفی بزنه، احوالی بپرسه

ابراز دلتنگی کنه

اصلا شاید اومد نزدیک تر

اونقدر نزدیک که یک باره گرمای وجودش رو حس کنی

بعد گرم بشی

اصلا شاید هم نزدیک تر

شاید بسوزی

نمی دونم

باز دارم می بافم، همون طرح قدیمی رو


کمی نزدیک تر هم جایی هست

و کسی که قلبش از سرمای این دنیا یخ زده

به یادی بهارم کن ...