یاران را چه شد؟

اینجا، جای بدی از زندگیست... 

جایی ست که تو میبینی هم قطارهایت رفتند و به خیلی جاها رسیده اند  

ولی من مانده ام با دنیا دنیا آرزو 

با دنیا دنیا حسرت 

با دنیا دنیا توهم 

توهم مفید بودن و کاری کردن 

هیچ کاری نکردم 

هیچ دردی دوا نکردم 

هیچ مرهمی بر زخمی نگذاشتم 

خود زخمی بودم، زخم عفونت کرد و هیچ کس برای من هم مرهمی نگذاشت 

همان ها که از کنار من عبور کردند تا دنیا را نجات دهند بر زخم دل من مرهمی نگذاشتند... 

و من در این سراشیبی عمر تنهای تنها روانم به ناکجا آباد ... 

زندگیم میدانگاه پزواک است، هر چه فریاد میزنم می رود و بی پاسخ بر می گردد 

در این برهوت ایستاده ام و این اندازه تنهایی و بی همزبانی را باور ندارم 

اما چه می شود کرد؟ هیچ 

زمان برای من صبر نمی کند 

من می مانم و همین دنیا دنیا توهمات بیخود، همین دنیا دنیا پوچی ها 

اگر باز کسی نفسی داد و قلبم را گرم کرد ( که تو خود میدانی او کیست... عطر یاس را یادت هست؟ ) زنده می شوم با دمش و زنده وار زندگی خواهم کرد 

عشق می کارم و عشق بر میدارم و عشق می دهم  

اما ... 

اما اگر آن دم به سراغم نیامد در سرمای دنیای پوچم یخ خواهم زد و تو آنگاه برای روح مرده ام فاتحه ای بفرست...

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین زارع پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:18 http://hoseinzare24.blogsky.com

سلام وب زیبای دارین همچنین مطالب آن اگر تمایل به لینک بودین ما رو بی خبر نگذارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد