تلخم امروز

روز و ماه و سال میگذرد و خبری از من نیست

کسی از حالم نمی پرسد

نه دوست و نه غریبه

وقتی نمانده برای این کارها

می خواهند بشریت را نجات دهند

کسانی که می پرسند هم به یک خوبم و لبخند قانع می شوند می گذرند

بدون اینکه بدانند چقدر به بودنشان نیاز دارم...

و در این مدت تمام تلخی هایم را فقط یک نفر تحمل می کند

آهای یک نفر آنها هم مقصرند، چون کمک خواستم و دریغ کردند

خدایا تو چرا؟

ما ز یاران چشم یاری داشتیم ...

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم؟

اماما تو چرا؟

کم صدایت نکردم ...

تنهایم و تلخ

پر از بغض

دیوانه تر از همیشه

خدایا تو نشنو، آهسته می گویم : " کمی خسته، کمی و فقط کمی ناامید."

دیگر خزان حزانم، نه امسال بهاری آمد، نه پارسال و نه سال گذشته اش

مثل من زیادند


" دستی افشان

تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد

هر قطره شود خورشیدی

باشد که به صد سوزن نور

شب تیره ما را بکند روزن روزن ..."



نظرات 1 + ارسال نظر
تنها جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 21:04 http://eshghehamishegieman.blogsky.com

سلام
ممنون که سر زدید و...
نوشته هات قشنگ و با احساس بود
سلامت وموفق باشی...
التماس دعا

سلام
خوشحالم که نظرتون رو گفتید
با احساس بود
بله
مدتیه سنگین شدم!!!
سنگین یعنی سبک و رها نیستم که بتونم حس کنم...
حالت خوبی نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد