دوست داشتن سخت است...

یکبار گفتم: انتخاب که کنی باید همه جوره پایش بایستی

الان هم حرف همین است، مخصوصا وقتی انتخابت را دوست داری

باید پایش بایستی حتی اگر خیلی از شب ها رنگ تنهایی گرفت

خیلی از روزها سخت گذشت

عهد و پیمان یعنی همین

من با تو بودن را انتخاب می کنم، چون تو را دوست دارم. معنایش این نیست که این دوست داشتن دنیا را زیر و رو می کند.

نه، همه چیز به همان سختی و شاید هم بیشتر در برابر تو قد علم کرده اند.

انتخاب با تو بودن یعنی سختی و خوشی با هم.


رفیق روزهای خوشی، تا تهش هستم...

مهمانی که نیامد

اومدم اینجا رو آب و جارو کردم، چون فکر کردم قراره مهمون بیاد. آدرسش رو هم به مهمون دادم ، اما نیومد...

چه نوشته هایی پاک کردم، چه قالبی انتخاب کردم... مهمون نیومد

قابل ندید...

عزیزترینم نگاهی به دلنوشته های من توو این 3 سال ننداخت و من فهمیدم تنهام...

تنها بودم و هستم و ...

به قدر یه آغوش و یه عزیزم گفتن ازت خواستم

تلخم دیدی و دریغ کردی

ترسیدی زندگی ات تلخ شود. من همانم که مدت ها زندگی ات را شیرین کرده بودم...

حالا هر چه زیر چشمی و یواشکی نگاه می کنم از تو خبری نیست...

کنارم جایت خالی مانده

تو کارهای مهم تری داری

همه کارهای مهم تری دارند

خسته شدم انقدر این روزها گریه کردم

صدای زنگ تلفن میاد

من جواب نمیدم

چون تنهایی در خلوت قابل تحمل تره تا تنهایی با دیگران 

یاران را چه شد؟

اینجا، جای بدی از زندگیست... 

جایی ست که تو میبینی هم قطارهایت رفتند و به خیلی جاها رسیده اند  

ولی من مانده ام با دنیا دنیا آرزو 

با دنیا دنیا حسرت 

با دنیا دنیا توهم 

توهم مفید بودن و کاری کردن 

هیچ کاری نکردم 

هیچ دردی دوا نکردم 

هیچ مرهمی بر زخمی نگذاشتم 

خود زخمی بودم، زخم عفونت کرد و هیچ کس برای من هم مرهمی نگذاشت 

همان ها که از کنار من عبور کردند تا دنیا را نجات دهند بر زخم دل من مرهمی نگذاشتند... 

و من در این سراشیبی عمر تنهای تنها روانم به ناکجا آباد ... 

زندگیم میدانگاه پزواک است، هر چه فریاد میزنم می رود و بی پاسخ بر می گردد 

در این برهوت ایستاده ام و این اندازه تنهایی و بی همزبانی را باور ندارم 

اما چه می شود کرد؟ هیچ 

زمان برای من صبر نمی کند 

من می مانم و همین دنیا دنیا توهمات بیخود، همین دنیا دنیا پوچی ها 

اگر باز کسی نفسی داد و قلبم را گرم کرد ( که تو خود میدانی او کیست... عطر یاس را یادت هست؟ ) زنده می شوم با دمش و زنده وار زندگی خواهم کرد 

عشق می کارم و عشق بر میدارم و عشق می دهم  

اما ... 

اما اگر آن دم به سراغم نیامد در سرمای دنیای پوچم یخ خواهم زد و تو آنگاه برای روح مرده ام فاتحه ای بفرست...

این حال من بی توست ...

"این حال من بی توست ..." 

"بغض غزلی بی لب"

بعد از دو سال در این زندگی مشترک میبینم که در هیچ جا نیستم...

به این می گویند قمار کردن

من قمار کردم و در سراشیبی هستم که انتهای آن دره ی باخت است...

و چه سخت است لحظه ی فرو رویختن قصر آرزو ها ...

چه خوش گفت دوستی : " آرزو سرابی است که اگر نابود شود، همگی از تشنگی خواهند مرد"

زندگی ام در این لحظه متوقف شده است..

من تماشاگر لرزیدن پایه های این قصر باشکوهم...

و در این لحظه دردناک چه تنهام...

بدتر آنکه این تنهایی دلی را به رحم نمی آورد... هر دلی را نمی خواهم ... همان دل که ماوای من است را می خواهم

من با صدای بلند می گریم اما دست آشنایی بر شانه ام نمی زند و آغوش آشنایی مرا به خود نمی خواند...

می ترسم دوست داشتن را ببازم ...

می ترسم من و تو برای هم عادت شویم...


من اینجا رو دوست دارم ...

من اینجا رو دوست دارم ... این وبلاگ رو

چقدر دلم میگیره وقتی به وبلاگای دوستای قدیمیم سر میزنم میبینم حذف شده

دلم میگیره و احساس تنهایی می کنم...

کاش باز هم بودن...

اینجا دفترچه ی خاطرات منه... مثل خونه مامان بزرگ ...

دارم خونه تکونی می کنم...

شاید این روزها این وبلاگ مهمان جدیدی به خودش ببینه...


بهار من

از پنجره بیرون رو نگاه می کنم و دارم فکر می کنم چطوری مطلبم رو شروع کنم، جالبه !

یک گنجشک خیس داره خودش رو به شاخه های درخت می زنه تا خشک بشه و من مثل همیشه از دیدن چنین صحنه هایی به وجد می یام.

یادش بخیر ، قران می خوندیم می رسیدیم به آیه هایی که خدا می گفت بعد از اینکه زمین خشک خشک شد و همه دیگه ازش نا امید شدن بارانی می فرسته که به وسیله اون زمین رو زنده می کنه و چنان گیاه هایی روییده میشه که کسی باورش نمیشه این همون زمینه...

من همیشه دلم می خواست زمین مرده ی دلم با بارون رحمت خدا زنده بشه ...

و الان دارم زنده شدن رو احساس می کنم و امیدوارم جوونه ها پا بگیرن ...

زنده شدن من هم به وسیله ی بارونی بود ...

الان تمام زندگی و آرامشم رو از همون بارون دارم ...


مرحوم شد دوباره

برای تسلی خاطر روح خیلی وقت از دنیا رفته ی ما فاتحه ای بخوانید ...