امید

به دروغ خود را دوست من بخوان و بعد در لحظات حساس تنهایم بگذار

با من صادق نباش

خیانت کن

رویاهایم را نابود کن

در خلوتت به سادگی من بخند

مرا با دست به دیگران نشان بده


من اندوهگین می شوم

آنچنان اندوهگین که شاید تا آن روز کسی را به آن اندازه غمناک ندیده باشی

من می گریم

گوشه گیر می شوم

احساس تنهایی می کنم

اما

باز هم از امید خواهم گفت

باز از زیبایی عشق خواهم نوشت

باز خدا را در نفس هایم می یابم

و هم او برایم کافیست

تو به من چیره نخواهی شد


نظرات 14 + ارسال نظر
حاجی شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 23:57 http://hwtxp.com

اما

باز هم از امید خواهم گفت

باز از زیبایی عشق خواهم نوشت

باز خدا را در نفس هایم می یابم

و هم او برایم کافیست

تو به من چیره نخواهی شد

--
تاثیر گذار بود . موفق باشید:)

ممنون
شما هم موفق باشید

[ بدون نام ] یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 00:17

wow
خیلی قشنگ بود.

چرا اسم نذاشتین؟!!!
اینو نوشتم که فکر نکنید افسرده ام
با این خدایی که ما داریم مگه میشه آدم براش غصه ای باقی بمونه

[ بدون نام ] یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 17:44

مرا بازیچه خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را
خیانت قصه تلخی است اما از که می نالم
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را
نسیم وصل وقتی بوی گل می داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می کند یک روز گل ها را
خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
نباید بی وفایی دید نیرنگ زلیخا را
کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست
چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را
نمی دانم چه افسونی گریبان گیر مجنون است
که وحشی می کند چشمانش آهوان صحرا را
چه خواهد کرد با ما عشق پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را

برگریزان یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 17:44 http://bargrizan.ir

قبلی من بودم

؟!!!

برگریزان دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 00:26

حرف "ت" رو ببین که قیامت کرده
"ت" مثل اولای تو
‏"ت" مثل ته عشقت
‏"ت" مثل شروع ترس
"ت" مثل اول تردید
"ت" مثل آخر طاقت
"ت" مثل ته خیانت
اونی "ت" آخری زخمی کرد دلمو ..

اگه اینطوریه ت می تونه آخر حماقت هم باشه
اما از نظر من
اول توکله
آخره معرفته
آخره صداقته
و این ت آخر میشه مرهمی برای دل تو

برگریزان دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:24 http://bargrizan.ir

یه عمر صادق بودیم ولی چی بود جوابمون؟؟؟؟؟؟؟؟
خیانت و نامردی و بی وفایی...

خب مگه از آدم های عادی بیشتر از این توقعه؟

shiva دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 18:17 http://tazegi.blogsky.com

دلم از این نوشتت گرفت
بغض کردم

دلگیر بود ؟!

برگریزان سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:54 http://bargrizan.ir

تمام جانم آغوش می شود
شانه هایت که خسته شوند
.غم که در نگاهت بنشیند
...
چشمانت را ببند و بیا

shiva سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 18:11 http://tazegi.blogsky.com

نه!
دلگیر نبود!
فقط منو برد به خودم!
نمی دونم شاید هم دلگیر بود!

تا منظورت از دلگیر چی باشه

برگریزان سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 19:51 http://bargrizan.ir

چه گویم که منت بغض را هم باید بکشم؟؟؟

شاید سخت ترین وضعیت همین باشه
اینکه پر از دردی اما نمی تونی گریه کنی

برگریزان چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:54 http://bargrizan.ir

حتا درد از این درد به درد آید...

من از طبیب و پرستار هر دو آزادم دوای درد من این درد بی‌دوای من است

shiva چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 http://tazegi.blogsky.com

پر از دردی اما نمی تونی گریه کنی

بد ترین درده!

برگریزان چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 16:47 http://bargrizan.ir

هیچ گوسفندی هیچ گوسفندی را نمی چرد
انسان اما مرتع انسان است.

فرخ شنبه 7 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 http://chakhan.blogsky.com

یادداشتهای تو را برای اولین بار خواندم و از احساس جوانانه ای که گاه انسان را می آزارد ُ دلم گرفت !
نازک اندیشی و نازک طبعی ُ بخش مهمی از جوانی ست که افسوس در ادامه راه زندگی ودراکثر اوقات رنگ می بازد و فقط مشتی خاطره ی محو میماند و خیالاتی که به خصوص در روزهای خستگی میانسالی و کهولت رهایت نمیکند ! آرزومندم که این احساسات را در حد منطقی جدی بگیری ! موفق باشی

سعی می کنم همین چند جمله رو بفهمم
اما حد منطقی و جدی گرفتن رو نمی فهمم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد